قلمستان تنهاست
با کلاغان حریصی که بر انگشتانش
میوه پاییزند
با دم باد که می پوید بیهوده به دور و بر او
با تن تنبل ابر
که چه بی حاصل می اندازد سایه بر روی سر او
قلمستان تنهاست
و چه از او دور ست
صوت غمناک خروس پنهان
پرپر شعله افشان پناه تپه
رفت و آمدهای برزگر بیل به دست
هر چه بر حاصل اندیشه نو کاشته ام می نگرم
هرچه در خاطر خود می پویم
قلمستان تنهاست
باز افسوس کنان می گویم